Jok.ir جوک، طنز و خنده

مرجع خنده دار ترین و جدیدترین جوک های فارسی، طنز و خنده

به منظور صفا و عشق و حالی! / سفر رفتیم یک شهر شمالی

  • ۶۵۲

به منظور صفا و عشق و حالی!

سفر رفتیم یک شهر شمالی

هوای شهر ما آلوده بود و

هوای شهر آن ها بود عالی!

پتو و سفره را برداشت مادر

پدر هم توی دستش بود قالی

لب دریا رسیدیم و نشستیم

به سختی جور شد یک جای خالی!

نشد یک خانه یا ویلا بگیریم!

دلیلش نیست اصلا ضعف مالی!

دو ساعت بعد داداش بزرگم

خرید از سوپری پاچین و بالی!

من و داداش دیگر هم در این حین

به فکر گوجه بودیم و زغالی!

بگویم با شما چیزی که دیدم

نباشد حرف من هرگز خیالی

عزیزی بر سر خود روسری داشت!

یکی هم داشت یک مقدار شالی!

به پای عده ای شلوارکِ شیک!

وَ طرحش گل گلی یا خال خالی!

یکی قلیان لیمو می‌کشید و

یکی دنبال طعم پرتقالی!

صدای ضبط ماشینی بلند و

گروهی هم شده حالی به حالی!

وَ دریا بود تیره از کثیفی!

وَ ساحل هم شبیه آشغالی!

تمام نرخ ها چندین برابر

به طوری که مُخم کرد اتصالی!

ولی با این همه از بهر سوغات

خریدم یک عدد ظرف سفالی

یقین دارم حسابی سود کرده

به جز آلوچه ای، مَرد بلالی!

خیابان در خیابان بود خودرو

چه ایرانی، چه چینی، چه نپالی!

به جان مادرم دریا ندیدم

ز فرط جمعیت در آن حوالی

 

امیرحسین خوشحال

«الا ای آهوی وحشی کجایی؟» / که دارم با تو قصد آشنایی

  • ۸۰۲

«الا ای آهوی وحشی کجایی؟»

که دارم با تو قصد آشنایی

که من تنهام و سرگردان و بی کس

بیا تا با تو من وصلت کنم پس

اگرچه ظاهراً گردن کلفتم

ولیکن باطناً زیبای خفته‌م!

اگر چه ظاهراً من چیز! هستم

ولیکن نَرم چون ساویز هستم!

بیا تا خطبه‌ی عقدی بخوانیم

خدایی می‌شود؛ ما می‌توانیم

چرا هی باشم اینطوری مشوّش؟

چرا گاهی نباشم خرّم و خَ(و)ش؟

رفیقت می‌شوم از بیخ، از جان

رفیقی بی‌کلک، مانند مامان

الا ای آهوی وحشی کجایی؟

اِهِنّی! یا اُهُنّی! یک صدایی!

برای عشق، تهران پایتخت است

سفیدندنده‌ی هرگونه بخت است!

به عشق دیدنت آواره گشتم

درِگوشی بگم: بیچاره گشتم

چرا اینقدر، خوشگل دارد این شهر؟

مگر با بنده مشکل دارد این شهر؟!

به مترو بنگرم، تویش تو بینم

به خودرو بنگرم تویش تو بینم

به هر جا بنگرم، تاکسی، بی‌آرتی

به هر جا بنگرم کلاً تو هستی!

به هر کس می‌رسم می‌پرسم از او:

«گلی گم کرده‌ام! آهوی من کو؟!

بگو آهوی من آیا تو هستی؟

تو هستی؟ یا تو هستی؟ یا تو هستی؟»

به مینا، پانته‌آ، پروین و مهسا

به ساناز و به لیلا و پریسا…

همه گویند، […] جای خالی! هستم

خدا یاره مویه، کلاً به دستم!

من از بس که پی‌ات گشتم، شدم گیج

و گشتم منصرف از امر تزویج

همان بهتر عزب‌اُقلی بمیرم

بجای اینکه گُل‌گیجه! بگیرم

الا ای آهوی وحشی، کجایی؟

برو بابا! نمی‌خواهد بیایی!

 

رضا احسان پور