Jok.ir جوک، طنز و خنده

مرجع خنده دار ترین و جدیدترین جوک های فارسی، طنز و خنده

تو را از بین صدها گل من احمق جدا کردم!!!

  • ۶۳۳

تو را از بین صدها گل من احمق جدا کردم

نفهمیدم غلط کردم من از اول خطا کردم

شدی نزدیک و هی گفتی ضرر حالا ندارد که

پسندیدم تو را، من هم ولی ناز و ادا کردم

شد آغاز ارتباط ما بدون فکر وبی منطق

لگد کردم غرورم را و وجدان را رها کردم

پیامک می‌زدی هرشب سر ساعت دقیقاً 9

خودت را کشتی و آخر شما را تو صدا کردم

و کم کم این پیامک ها عجیب و مهربان تر شد

و من هم قصر پوشالی برای خود بنا کردم

نشستم در خیالاتم زدم تاریخ عقدم را

و در رۆیا دو دستم را فرو توی حنا کردم!

به فکر مهریه بودم جهازم را چه می‌چیدم

من احمق ببین حتی که فکر شیربها کردم

از آن شب ساعت 9 من پیامک می‌زدم هر شب

خودم با سادگی هایم عروسی را عزا کردم

شدی تو بی خیال و من شدم هی بی قرار تو

تو هی بر من جفا کردی، من احمق وفا کردم

ولی رفتم به یک مسجد، بلاتکلیف و مستأصل

برای آن که برگردی فقط نذر و دعا کردم

جواب آمد که: «واثق شو به الطاف خداوندی

مگر کوری ندیدی که به تو عقلی عطا کردم؟»

…من امشب بی خیال تو، ردیف و قافیه هستم

تو کاری با دلم کردی که فکرش رو نمی کردم

 

معصومه پاکروان

به منظور صفا و عشق و حالی! / سفر رفتیم یک شهر شمالی

  • ۶۵۲

به منظور صفا و عشق و حالی!

سفر رفتیم یک شهر شمالی

هوای شهر ما آلوده بود و

هوای شهر آن ها بود عالی!

پتو و سفره را برداشت مادر

پدر هم توی دستش بود قالی

لب دریا رسیدیم و نشستیم

به سختی جور شد یک جای خالی!

نشد یک خانه یا ویلا بگیریم!

دلیلش نیست اصلا ضعف مالی!

دو ساعت بعد داداش بزرگم

خرید از سوپری پاچین و بالی!

من و داداش دیگر هم در این حین

به فکر گوجه بودیم و زغالی!

بگویم با شما چیزی که دیدم

نباشد حرف من هرگز خیالی

عزیزی بر سر خود روسری داشت!

یکی هم داشت یک مقدار شالی!

به پای عده ای شلوارکِ شیک!

وَ طرحش گل گلی یا خال خالی!

یکی قلیان لیمو می‌کشید و

یکی دنبال طعم پرتقالی!

صدای ضبط ماشینی بلند و

گروهی هم شده حالی به حالی!

وَ دریا بود تیره از کثیفی!

وَ ساحل هم شبیه آشغالی!

تمام نرخ ها چندین برابر

به طوری که مُخم کرد اتصالی!

ولی با این همه از بهر سوغات

خریدم یک عدد ظرف سفالی

یقین دارم حسابی سود کرده

به جز آلوچه ای، مَرد بلالی!

خیابان در خیابان بود خودرو

چه ایرانی، چه چینی، چه نپالی!

به جان مادرم دریا ندیدم

ز فرط جمعیت در آن حوالی

 

امیرحسین خوشحال