-
شنبه, ۷ خرداد ۱۴۰۱، ۰۱:۵۵ ق.ظ
-
۵۳۴
تو را از بین صدها گل من احمق جدا کردم
نفهمیدم غلط کردم من از اول خطا کردم
شدی نزدیک و هی گفتی ضرر حالا ندارد که
پسندیدم تو را، من هم ولی ناز و ادا کردم
شد آغاز ارتباط ما بدون فکر وبی منطق
لگد کردم غرورم را و وجدان را رها کردم
پیامک میزدی هرشب سر ساعت دقیقاً 9
خودت را کشتی و آخر شما را تو صدا کردم
و کم کم این پیامک ها عجیب و مهربان تر شد
و من هم قصر پوشالی برای خود بنا کردم
نشستم در خیالاتم زدم تاریخ عقدم را
و در رۆیا دو دستم را فرو توی حنا کردم!
به فکر مهریه بودم جهازم را چه میچیدم
من احمق ببین حتی که فکر شیربها کردم
از آن شب ساعت 9 من پیامک میزدم هر شب
خودم با سادگی هایم عروسی را عزا کردم
شدی تو بی خیال و من شدم هی بی قرار تو
تو هی بر من جفا کردی، من احمق وفا کردم
ولی رفتم به یک مسجد، بلاتکلیف و مستأصل
برای آن که برگردی فقط نذر و دعا کردم
جواب آمد که: «واثق شو به الطاف خداوندی
مگر کوری ندیدی که به تو عقلی عطا کردم؟»
…من امشب بی خیال تو، ردیف و قافیه هستم
تو کاری با دلم کردی که فکرش رو نمی کردم
معصومه پاکروان